آیا کار همیشه می تواند خنده دار باشد؟

post-thumb

گاهی اوقات کار می تواند بدترین چیز در زندگی باشد ، به طور کلی به آن چیزی بیش از وسیله ای برای رسیدن به هدف نگاه نمی شود. بیشتر اوقات تنها چیزی که واقعاً به آن فکر می کنید این است که ، وقتی از این مکان لعنتی خارج می شوم ، چه کاری انجام می دهم. سپس هر وقت اتفاق می افتد و اتفاقات بسیار خنده داری در کار رخ می دهد ، و این نگرش شما را تغییر می دهد ، شما متوجه می شوید که کار بعضی اوقات واقعا لذت بخش است.

عصاره زیر یک داستان واقعی است که حدود 5 سال پیش اتفاق افتاده است.

من به عنوان مهندس خودرو در ارتش کار می کردم. من به آرامی از طریق صفوف پیشرفت کردم و سرانجام پس از 18 سال به درجه گروهبان ستاد رسیدم. من مسئول تعمیر روزانه حدود 200 وسیله نقلیه و 20 بازرگان بودم.

یک روز صبح من را به دفتر ASM (رئیس) فرا خواندند ، او مطمئناً خسته شده بود زیرا به من اطلاع داد که قصد دارد مهارتهای مهندسی و سازگاری بچه ها را آزمایش کند ، من می توانم احساس کنم شروع به خیال پردازی می کنم. او تصمیم گرفته بود مهارت های بچه ها را با داشتن یک مسابقه عالی تخم مرغ آزمایش کند. ایده این بود که بازرگانان دستگاهی خودران تولید كنند ، كه نباید حاوی فلز باشد و تخم مرغ را تا دورترین فاصله از طبقه مغازه حمل كند. آن شب باشگاه اسنوکر.

صبح روز بعد وارد دفتر ASM شدم و او را پوشانده از مقوا و نوار دیدم: “من به پسران نشان خواهم داد كه می توانند دستگاهی را طراحی كنند” ، گفت: من او را به آن واگذار كردم. تمام روز جلسات او لغو شد و به من گفتند که او را اذیت نکنم.

باید بپذیرم که متعجب شده ام که Great Great Egg Race علاقه زیادی را به خود جلب کرده است. تاجران جوان به گروههای 3 نفری تقسیم شده بودند و مشغول طراحی و ساخت انواع اختراعات شگفت انگیز بودند. وارد دفتر رئیس شدم ، او پشت صورتش نشسته بود و صورتش راضی بود. او گفت: “آماده است” ، در کمد خود را باز کرد و این کارتن “چیز” را به من نشان داد. او خیلی لبخند زد و من مطمئن شدم که او عاشق این ماده منع مصرف شده است ، “او برنده است” ، او فریاد زد.

روز سرانجام فرا رسید ، روحیه بالا بود زیرا بعدازظهر صرف نوشیدن آبجو می شد ، همچنین مسابقه با اشتیاق پیش بینی می شد. بعد از ناهار آبجو جاری بود. خوب بود بچه ها را دید که از خود لذت می برند. چند ساعت بعد ASM تمام ورودی های مسابقه را فراخواند. باید اعتراف کنم اگرچه خودم شرکت نکردم اما از طراحی پیچیده ماشینهای خودران بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. رئیس در دفتر کار خود ناپدید شد و در حالی که کودکش را در آغوش گرفته بود بیرون آمد. او مطمئن بود که برنده خواهد شد ، یک عمر تجربه مهندسی مطمئناً او در این مسابقه برنده خواهد شد. تخمها برای کاپیتان تیم صادر شد. من اول خواهم گفت رئیس این با استقبال همه مردم روبرو شد. تخم مرغ او را در کابین خلبان مقوا قرار دادند. این شبیه یک مسابقه کشیدن مقوایی بود که از یک باند الاستیک بسیار قوی استفاده می شود. گروه کاملاً شارژ شده بود و ما آماده بودیم. نگهبان وقت فریاد زد ، “کنار بایستید”. برو “”.

رئیس جانور را آزاد کرد ، چرخهای مقوا تقریباً آتش زده بودند که به سرعت می چرخیدند ، با این حال دستگاه ثابت ماند ، سرانجام “Beast” حرکت کرد ، وارونه چرخید و تخم مرغ را ترکید.

من یک ثانیه سعی کردم خودم را کنترل کنم ، اما واقعاً فایده ای نداشت - با خنده روی زمین افتادم ، به راحتی نمی توانستم خودم را کنترل کنم. چیزی که آن را بدتر کرد این بود که رئیس شروع به فریاد زدن کرد که یک بار دیگر تلاش می کند. با این حال به وی اطلاع داده شد كه شركت كنندگان فقط یك تخم مرغ صادر كرده اند.

سرانجام از ترس عواقب ناشی از آن تخم مرغ جدیدی برای رئیس صادر شد ، وی در پایان کار دیگری را آغاز کرد. 2 را برای The Beast در نظر بگیرید ، این بار باند لاستیکی حتی محکمتر شارژ شد. با بستن تخم مرغ جدید در کابین خلبان ، دستگاه کاملاً شارژ شده آزاد شد. این بار به جلو پرید و بلند شد ، در واقع فریاد زد جلو ، تمام چیزی که من از تلاش دوم به خاطر می آورم این بود که بیش از 50 نفر تحت طبقه تعقیب می شدند ، در وسط آنها رئیس بود ، می پرید و پایین مانند یک دانش آموز مدرسه فریاد می زند “برو تو زیبایی”.

بقیه ساعات بعد از ظهر بیشتر به نوشیدن آبجو می گذشت ، هر وقت به چهره تابیده رئیس نگاه می کردم از خنده شکسته می شدم. این حادثه کوچک به من یادآوری کرد که من واقعاً نباید کار را خیلی جدی بگیرم ، در بعضی مواقع می تواند سرگرم کننده باشد.